دینهکوه: روستای مادران
مریم سرخوش
8 مهر 1399
این روزها نام «دینهکوه»، در انتهاییترین بخش الموت شرقی، بیشتر از همیشه تکرار میشود؛ همان روستایی که کوچههایش را به نام مادران نامگذاری کردهاند. مادرانی که رفتهاند اما حضورشان بیشتر از هر زمان دیگری حس میشود و البته چندتایی هم که هنوز از برکت حضورشان لبخند و زندگی در روستا موج میزند؛ همانها که دیگر زنان روستا به شوخی میگویند «اینها کوچهدار شدهاند و ما را تحویل نمیگیرند.».
دوست داشتیم نام همه مادران بر کوچهها باشد.
فاطمه پیکانی اولین دهیار و زن مسئول در دینهکوه است. او درباره نامگذاری کوچهها به نام مادران میگوید: زنان روستای ما با وجود تمام زحماتی که میکشیدند، دیده نمیشدند. بهجز خانهداری، باغداری، کشاورزی، و دامداری هم بر عهده زنان بود. به همین دلیل طرح نامگذاری کوچهها به نام خانمها رقم خورد. اول میگفتیم ممکن است مردان روستا قبول نکنند و به آنها بربخورد، اما نهتنها موافق بودند بلکه تشویقمان هم کردند. در ابتدا بخشداری قبول نمیکرد و پیشنهاد داد که اسم گل بگذاریم، اصرار کردیم آنها هم قبول کردند. در حال حاضر ۳۶ پلاکگذاری انجام شده و ۲۰ کوچه دیگر مانده است و کلّی اسم. دوست داشتیم نام همه مادران باشد اما مجبور شدیم برای انتخاب از بینشان اولویتبندی کنیم.
شوق اهالی از نصب پلاکها
شورایار روستا هم در تکمیل صحبتهای دهیار میگوید: ما برای انتخاب اسامی شرایط خوبی داشتیم. چون به خاطر یک رسم قدیمی، اسم تکراری در روستا نداریم. وقتی هم که سراغ اسامی شناسنامهای آنها رفتیم، دیدیم برخی از اسامی اصلاً آن چیزی نبوده که ما سالهاست میشنویم. مثلاً فرخلقا را «لِقا» صدا میکنند و نازخانم را «نَزخانم». او به خاطرات جالبی هم از روزهای پلاکگذاری اشاره میکند که آقایان میآمدند و میگفتند: «آقا پلاک ننه ما یا زن ما رو بده خودمان ببریم نصب کنیم.» یا شخصی دیگری که میگوید: «این اسامی را میبینیم و روزی چندبار فاتحه میخوانیم».
به نظر شورایار با این کار زنان و مردان به روستا تعلق خاطر پیدا کرده و شرایط حفظ و نگهداری کوچهها بهتر از قبل شده است: «خود من هر روز که از زیر این پلاکها رد میشوم یکی از خاطرات کودکیام زنده میشود. چون با تکتک اینها زندگی کردهام و از هر کدامشان هزاران یادگاری گوشه ذهنم مانده.».
حس خوب کوچهای که به نام ماست
میان اهالی سراغ آنهایی میرویم که چشم روستا به برکت حضورشان روشن است و هر روز چشمشان به تابلوهایی باز میشود که نامشان روی آنها حک شده است. حسّ خوبی دارند و حرفهای جالبی میزنند. «گل افروز» همسر کدخدای روستاست که به قول خودش سواد ندارد اما با لهجهای شیرین میگوید: «از خوشحالی داره پرم میگیره، خیلی دوست داشتم این کارِه.»

«نوا» هم درِ خانهاش را، چند قدم دورتر از تابلویی که به نامش خورده، باز میکند؛ عصازنان بیرون میآید و با خنده میگوید: «من که هنوز نمردم، چرا اسمم را بالای کوچه زدهاند.». «گلستان»، پیرزن روستایی همسایه به خنده جوابش را میدهد و میگوید: «ناز میکند، چون الآن کوچه به نامش شده.». کمکم دیگر زنان روستا، که از حضورمان مطلع شدهاند، میآیند. «کبوتر پیکانی» به همراه «مهلقا» از راه میرسند، همان پیرزنی که هنوز لقا صدایش میکنند. «سیده حوا» که کوچهای به نامش نیست و میگوید: «من سنم کم است و تابلو به نامم نزدهاند.». دخترهای مرحومه «میخانم» هم از حس قشنگی میگویند که نام مادرشان روی تابلوی ورودی کوچه در آنها ایجاد میکند. اینکه فراموش نمیشود و هر روز حسش میکنند.
یادگاری مردان به زنان روستا
حرف مردان روستا هم جالب است. سید امینالله موسوی، یکی از قدیمیهای روستا و حامی طرح پلاکگذاری، میگوید: «این یک یادگاری از ما به خانمهای روستاست.». میخندد و ادامه میدهد: «آقایان همهجا هستند. خواستیم که زنانمان هم دیده شوند.». به گفته سید امین قدیمیترین زنی که نامش پلاک خورده «سلطنت»، عمۀ پدریاش، است.
حاج سبحان پیکانی همان کدخدای قدیمی است که نام همسرش، «گلافروز»، را روبهروی خانهاش نصب کردهاند. نظرش درباره نصب این پلاکها جالب است، با همان لحن کدخدامنشیاش میگوید: «کسی که عقل داشته باشد قدر این کار را میداند و کسی هم که عقل ندارد از آن انتقاد میکند.». وقتی از او سؤال میکنم که وقتی اسم همسرت را روی پلاک میبینی چه حسی داری، گلافروز را نگاه میکند و میگوید: «خودش را دارم، نگاهش میکنم و لذت میبرم.».

همشهری آنلاین
دینهکوه نامگذاری معابر نامهای زنان مادران روستا