خاطرات ثبت احوال

تو این روزای کرونایی کنار خبرهای بد و استرسآور و ثبت فوت و گواهی فوت، کارمند ثبت احوال بودن جاذبههایی داره که هیچوقت قدیمی نمیشه. مثلاً تو یه روز شلوغ کاری یههو میبینی باید شناسنامۀ سهقلو بزنی. کلاً هنوز که هنوزه بابت شناسنامههای دوقلو هیجانزده میشم چه برسه به سهقلو. حالا نکتهٔ جالب اینه که تولد پدر و دو تا پسرها سیزده تیره. یعنی برنامهریزیشون منو کشته.
تناقضات جالب هم زیاد میبینم. پدر و مادرهای نگرانی که از یه طرف دلشون میخواد بچّشون اسم جدید داشته باشه و از طرفی واسه سلامتیش اسم اسلامی میذارن. بچۀ بیچاره یه پاش تو پاسارگاده، یه پاش تو مکّه: محمدفرهاد، محمدکیان، محمدکوروش، فاطمهآریانا، فاطمهرکسانا و ... . یه اسمهای عجیبی هم جدیداً درخواست میدن: ریاحینکوثر یا ریاحینفاطمه ... دوستان عزیزم ریاحین رو دیگه از کجا آوردین؟؟؟
امروزم یه بنده خدا بنا بر خواب مادربزرگ خدابیامرزش میخواست اسم پسرش رو بذاره حسینبیک ... گفتم: «بیک؟؟؟». گفت: «مگه شما اسم بیک ایمانوردی رو نشنیدین؟؟». آخه حسینبیک؟؟ تو رو خدا بیخیال. این بچهها فقط سه کیلو وزن دارن. گناه دارن. حسین تنها به این شیکی و قشنگی، یا امیرحسینی، محمدحسینی، چیزی ...
جایزۀ بهترین نامگذاری رو هم میدم به پدر و مادری که گفتن: «اسم بچمون رو بذار جهان» !!! گفتم: «گناه داره. اسمش یکم قدیمی و سنگین نیس؟». کتاب اسم رو باز کردن و اولین اسمی که دیدن آرسس بود؛ انتخابش کردن و کلاً زندگی و آیندۀ بچه از این رو به اون رو شد با یه اسمِ تک که تو این سالها ندیدم کسی انتخابش کنه.
شما اسم بچههاتون چیه و عجیبترین اسمهای جدیدی که شنیدین چی بوده؟

